حضرت ام کلثوم (س)
زبون گرفته - سه سال بیشتر نداشت غم بی مادری دید
تهمت ناروای شامیا رو میشنید
سری رو روی نیزه دید که میدرخشید - شبیه خورشید
باز خاطرات - تلخ اسارتی که داشت به یاد میاره
شبیه زینب خواهرش دلبیقراره
از روز عاشورا به بعد ابر بهاره - هی گریه داره
دروازه ی ساعات شام یادش میاد
بارش سنگ از پشت بام یادش میاد
صدقه دادنای بین گذر
اون کوفیای بی مرام یادش میاد
***
شده عزادار - تو نافله هایی که خونده تو شب تار
یادش میاد نامحرمای سر بازار
وارث چادر خاکی مادره انگار - با چشم خونبار
باز روضه خونه - با قدی که مثل هلال آسمونه
راوی کربلا شده خونه به خونه
دلا رو تا کنار گودال میکشونه - با شک گونه
اجل سراغشو گرفته یه صدا
نفس نفس میخونه از خون خدا
لب به جرعه آب نمیزنه حالا
به یاد سقای زمین کربلا
خسروا جز تو درین ملک سلیمانی نیست